مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت.
من باور نمی کنم خدا وجود داشته باشد.
مشتری برگشت و دوباره وارد آرایشگاه شد و به آرایشگر گفت:
می دانی چیست، به نظر من آرایشگرها هم وجود ندارند.
چرا چنین حرفی می زنی؟ من این جا هستم، من آرایشگرم. من همین الان موهای تو را کوتاه کردم.
نه بابا، آرایشگرها وجود دارند! موضوع این است که مردم به ما مراجعه نمی کنند.