خاطرات شهدا
خاطره ای از شهید علمدار و نامحرم
هنگام صحبت با نامحرم سرش را پایین می انداخت.حجب وحیا در چهره اش موج میزد.وقتی برای کمک به مغازه پدرش میرفت اگرخانمى وارد مغازه میشد کتابی دردست میگرفت سرش را بالا نمی اورد ومیگفت”پدر شما جواب بده”
خاطرات شهدا
خاطره ای از شهید علمدار و نامحرم
هنگام صحبت با نامحرم سرش را پایین می انداخت.حجب وحیا در چهره اش موج میزد.وقتی برای کمک به مغازه پدرش میرفت اگرخانمى وارد مغازه میشد کتابی دردست میگرفت سرش را بالا نمی اورد ومیگفت”پدر شما جواب بده”